نشد
باید سیگاری تیری می شدم
از اونا که همیشه بوی زنگ آهن می دن
و دودکشای پتروشیمی کرمانشاه رو می مانن
و یواش یواش شش هامو تخریب می کردم
تا فرگشت مع کنم
و آبشش در بیارم
اونوقت
سر فرصت شیرجه می زدم به نزدیکترین آبی که به اقیانوس هند، بی منت، راه داره
و مسیر رو اشتباه میرفتم
که برسم به گودال ماریانا
که میگن بویتعفن آدم به اونجا نرسیده
و یواش یواش خوراک ماهیای کور و کچل اونجا بشم
شاید خستگی از تنم در بره
نشد
حیف
نشد
« تا وقتی که چیزی به نام زمان وجود دارد، هر کسی بالاخره، آسیب خواهد دید و به چیز دیگری تبدیل خواهد شد.
این همیشه اتفاق میافتد، دیرتر یا زودتر.
اما حتی اگر این اتفاق بیفتد، آدم باید جایی داشته باشد که بتواند رد پای خودش را بگیرد و به آن برگردد.
جایی که ارزش برگشتن را داشته باشد.»
درباره این سایت